ارسال شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, - 9:19
تو همان سنگ صبوری که به تو تکیه زدم ومن هم
یه ییچک سبز و قشنگ یک پیچک زرد تو نگاهت
رگی از چشمه خورشید هست
بازر مشرق سپید تو به من تو به امید به آینده بتاب
تو به زردی وبه خشکی به گذشت تو بخند
تو بیا گریه کن ای ابر امید باز با رویش لبخند مرا سبزم کن !
من نيز چو خورشيد ، دلم زنده به عشق است
راه دل خود را ، نتوانم كه نپويم
چون مي نگرم ، او همه من ، من همه اويم !
چون مي نگرم ، او همه من ، من همه اويم !